برمیگردم...
گاهی اوقات اونقدر زجر و غم و حرف ناگفته تو دلت جمع میکنی که از درون میترکی. اونوقته که دلت میخواد هر چی تو دلته بیرون بریزی. میای به یه سرزمین مجازی که هیچکس نمیشناستت و هر چی که تو سالها رنجورت کرده و عامل درد و مرضت شده رو بیرون میریزی تا تسکین پیدا کنی. نگو که به همین دنیای مجازی هم اعتمادی نیست و کسایی پیدا میشن که با ایمیلهای ۱ بار مصرف میان و ازت رمز میگیرن و تو مهربانانه به همشون اعتماد میکنی و رمز میدی!!!
با اینحال خوشحالم صندوقچه حرفهایی که سالها تو دلم انبار شده بود و قدرت بیانشو نداشتم باز کردم و نوشتم. حداقل سبک شدم و اون بار سنگین از دلم برداشته شد. خوش به حال مهمانهای ناخوانده ای که همه چیز یادشون رفته بود و حرفای نگفتمو شنیدن. اميدوارم يادشون بياد چه جفاهايي در حقم كردن.
مدتی از مهربانی دور میشم مطمئن باشین برمیگردم با ادامه گذر زمان ...خدا نگهدار همتون...
+ نوشته شده در یکشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۵ ساعت 12:9 توسط Rojin
|