در حال رانندگی به سمت فرودگاه تلفن همراهم زنگ زد . از شرکت هواپیمایی یک صدای ضبط شده اعلام کرد پرواز دومم ۴ ساعت تاخیر دارد . با اینکه هنوز سفر شروع نشده بود احساس  خستگی شدیدی میکردم و تمام بدنم درد داشت. با شنیدن خبر تاخیر پرواز ، کوفتگی بدنم دو چندان شد. یک آن به فکرم رسید  سفر را کنسل کنم و آن را به روز دیگری موکول کنم. سفر ۵ ساعته با این تاخیر به ۹ ساعت تبدیل میشد و توان ۴ ساعت انتظار در فرودگاه دوم برایم سخت بود . به فرودگاه  رسیدیم ، یک عدد مرفین خوردم و با مسئول پذیرش که  یک خانم میانسال سیاهپوست بود مشکلم را مطرح کردم.  با کمال مهربانی پروازهای دیگر را چک کرد و چند دقیقه طول نکشید که پروازم را به مسیر دیگری  که فقط با ۲ ساعت تاخیر به مقصد میرسیدم جابجا کرد. از اینکه بدون پرس و جو ، بهانه و اتلاف وقت وضعیتم را درک و حتی صندلیم را به ردیف ۵ جلوی هواپیما جابجا کرده بودند احساس خوشحالی میکردم . حتی درخواست ارائه مدرک پزشکی یا هزینه اضافه هم نداشتند. عزمم برای سفر جزم شد با تمام وجود از او تشکرکردم و بسمت گیت بازرسی و پرواز به راه افتادم.


                      


نفرهای اول بودم که وارد هواپیما می شدم. هواپیمای بزرگی نبود حداکثر ۶۰ نفر مسافر داشت هواپیما تقریبا پر شده بود و  من کم کم از اینکه صندلی کناریم خالی خواهد بود به شوق آمده بودم که ناگهان مرد درشت هیکلی  نفس نفس زنان و عرق ریزان به سمتم آمد . آب دهانم را قورت دادم  و لبخندی حواله اش  کرده ام ، به زور خودش را در صندلی جا داد. خودم را جمع و جور کردم  و درصندلیم فرو رفتم . هنوز ۱۰ دقیقه نگذشته بود که صدای خور و پفش به هوا رفت . 


 در طول سفر یاد آخرین سفرم به ایران بودم .یکی از تفاوتهای پروازهای داخلی آمریکا با ایران تا انجایی که یاد میدهم نحوه سرویس دهی داخل هواپیماست .


در ایران یک پرواز ۴۵ دقیقهای هنوز هواپیما به صورت عمودی در حال اوج گرفتن است که مهمانداران بلند میشوند در حال تلو تلو خوردن و به این و آن زدن بساط پذیرایی پهن می شود. در فرست کلاس حوله نسبتا بزرگی که به حوله حمام کم شباهت نیست وبا داغیش احتمال سوختگی درجه ۱ هم میرود در دستت میگذارند تا سر و صورت را صفایی بدهی . چند دقیقه بعد بوی جوجه کباب و چلو کباب همه هواپیما را پر میکند و سپس نوبت صرف چای و قهوه میشود. جالب است به همان سرعتی که میزها پهن میشود و هنوز لقمه از دهان پایین نرفته مهمانداران  شروع به جمع آوری سینی ها میکنند و  اکثر مسافران هم میدانند اگر دیر بجنبند غذا از جلویشان برداشته میشود با سرعت تمام سعی در فرو بردن غذا میکنند.  چاره ای نیست، ۱۵ دقیقه دیگر هواپیما مینشیند.  کل این ۴۵ دقیقه پر است از هیجان . نکته جالب اینجاست که اگر غذا کم و کسری هم داشته باشد که معمولا دارد غر و لند ملت بر هوا میرود . 


در اکثر شرکتهای هواپیمایی آمریکا خبری از غذا یا حوله داغ نیست و ربطی ندارد پرواز ۴ ساعت باشد یا ۴۵ دقیقه و شما ۶۰۰ دلار پول بلیط داده باشید یا ۱۰۰ دلار . خیلی لطف کنند  یک بسته کوچک بادام زمینی یا چوب شور  که ۱۰-۱۲ عدد بادام زمینی یا چوب شور به زور درونش پیدا میشود به عنوان تنقلات همراه با آب و نوشیدنی تعارف میکنند. حتی بعضی از شرکتهای هواپیمایی در یک پرواز ۳ ساعته آب   مجانی به آدم نمیدهند و جالب اینکه مردم  هم صدایشان در نمیاید. البته هر نوع خوراکی  در صورت پرداخت پول موجود است !


با این همه یکی از مزیتهای استثنایی  بعضی از پروازهای داخلی آمریکا دسترسی مسافرین به اینترنت در طول پرواز با پرداخت هزینه اندک است . این مزیت برای من بسیار پدیده فرخنده ایست چرا که معتقدم بدون آب و نان و خواب میشود زندگی کرد ولی بدون اینترنت نه.  برایم سوال است وقتی هیچ  وسیله الکترونیکی از یک محدوده مشخص نباید روشن باشد حتی روی زمین اجازه روشن کردن لپ تاپ تا توقف کامل هواپیما داده نمیشود در ارتفاع چند هزار فوتی  wifi چگونه تداخلی در سیستم هدایت هواپیما ایجاد نخواهد کرد؟ 


مسیر ۷ ساعته با داشتن اینترنت وخوردن  مسکن قوی برایم کوتاه شد . حتی صدای خور و پوف و سنگینی بازوی بغل دستیم هم آزار دهنده نبود. به مقصد رسیدم. فرودگاه تورنتو خاموش و خلوت .. سومین نفری بودم که از گمرک خارج شدم . چمدانم را گرفتم و با لبخند و آغوش خواهرم و همسرش تمام خستگیم بر طرف شد ....


ادامه دارد...