۱۰ ساعت پرواز از ترکیه به آمریکا یک طرف ۲.۵ ساعت پرواز از نیویورک به فلوریدا هم یک طرف.

  هیچ چیز آزار دهنده تر از نشستن صندلی ردیف آخر هواپیما بعد از یک روز سخت و پر هیجان و ۱۰ ساعت پرواز و بیدار خوابی نیست و خدا نصیب من که کرد، نصیب هیچ گرگ بیابانی نکند. تنه خوردن و لگد شدن توسط مسافرانی که برای رفتن به دستشویی صف کشیده اند و  شنیدن دم به دقیقه صدای سیفون و استشمام انواع و اقسام عطریجات! مرا به فکر فرو برده بود که این همه جماعت چطور تمام سهمشان را برای این ۲ ساعت نگه داشته بودند!! حالا اگر اروپا یا ترکیه بود که سرویسهای بهداشتی پولی بود میشد توجیهی برای چنین تراکمی در این سالن تنگ پیدا کرد ولی آمریکا که ماشاالله وفور نعمت است !! باز خدا را شکر که یک اشانتین عطر کوچک در کیفم بود که تمام این ۲ ساعت جلوی بینیم گرفته بودم . این مساله بغرنج یک طرف ، اجبار به سیخ نشستن در طول ۲ ساعت پرواز هم یک طرف ، چرا که دیوار سرویسها مانع از هر گونه مانور صندلی های ردیف آخر به جلو یا عقب میشود. 

کاش ماجرا به همین جا ختم میشد. بد ماجرا همسفرهای بغل دستی بودند که کودک ۱ ساله شان به محض نشستن با تمام قوا شروع به ونگ زدن کرد و سرسام آور تر نهیب و داد و هوار پدر بود که با هر جیغ بچه به هوا میرفت و به خیال خودش تادیب کننده بود هر چند جیغهای بچه به رنگ بنفش نزدیکتر میشد. مرد چهره میانسالی داشت و پیراهن خاکستریش روی شلوارش افتاده بود و همسرش که مسن تر به چشم میامد لباس سبز پاکستانی-هندی به تن داشت گویی اولین بار سوار هواپیما میشدند و هیاهویشان همه را کلافه کرده بود. در حالی هواپیما به علت تغییرات جوی تکانهای شدید میخورد و همه موظف به بستن کمربند بودند مرد از جا بلند میشد و چند ردیف جلوتر به سراغ‌ ساک دستیش میرفت و مهماندار هواپیما سراسیمه خودش را به او میرساند تا سر جایش بنشاندش. مرد بیچاره که زبان هم خوب نمیدانست زیر بار تذکرات نمیرفت که نمیرفت. در همین گیر و بیر کودک ۱ساله هم کنترل از دست داد و دامان مادر را آبیاری  کرد. با وجود۱ قدمی بودن دستشویی مادر بیخیال از جایش تکان نمیخورد . انگار همچین غیر عادی هم نبوده است. آنچنان مستفیذ شده بودم و جانم به لبم رسیده بود که ۱ساعت باقیمانده پرواز کم مانده بود شیشه عطر را ببلعم! 

خستگی و کوفتگی ۲ چندان شده سفر با رسیدن به خانه و دیدن نلی و ۲ دوستش که به سختی در تنگهای بلوری کدر شده دیده میشدند و شاد و سرحال  شنا میکردند اندکی تسکین یافت. خانه از تمیزی میدرخشد. در یخچال را که باز میکنم پر است از میوه و آبمیوه و خوردنی های تازه. دوستان خوبی دارم... از خانه ام و نلی و گلها چه دلسوزانه مراقبت کرده اند. 

دلم یک دوش آب گرم و ۴۸ ساعت! خواب میخواهد!